کوچه کوچه نسیم سامرّا
عطر غم از عراق آورده
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
دست در دستِ باد میریزد
به روی شانه گیسوان سپید
بیا که خانۀ چشمم شود چراغانی
اگر قدم بگذاری به چشم بارانی
در هر مصیبت و محنی فَابکِ لِلحُسَین
در هر عزای دلشکنی فَابکِ لِلحُسَین
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
کاروان میرسد از راه، ولی آه
چه دلگیر چه دلتنگ چه بیتاب
دارد به دل صلابت کوه شکیب را
از لحظهای که بوسه زده زخم سیب را
قرآن بخوان از روی نیزه دلبرانه
یاسین و الرّحمان بخوان پیغمبرانه
بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت
یوسفترین شهید خدا پیرهن نداشت
تشنه بودم، خواستم لب وا کنم، آبی بنوشم
ناگهان کوه غمی احساس کردم روی دوشم
با سر رسیدهای! بگو از پیکری كه نیست
از مصحف ورقورق و پرپری كه نیست
شانههای زخمیاش را هیچكس باور نداشت
بار غربت را كسی از روی دوشش برنداشت
امشب از آسمان چشمانت
دستهدسته ستاره میچینم
خورشید هر شب میدمد از مشرق پیشانیات
وادی طور است این زمین یا خلوت عرفانیات
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم
ای روح زلال! نور کوثر داری
تو عطر گل یاس پیمبر داری
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی