بعد از اینکه دفن شد آن شب پیمبر در سکوت
سُست شد ایمان مردم، مُرد باور در سکوت
دقیقههای پر از التهاب دفتر بود
و شاعری که در اندوه خود شناور بود
باران ندارد ابرهای آسمانش
باران نه اما چشمهای مهربانش...
میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود