دیدهام در کربلای دست تو
عالمی را مبتلای دست تو
امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است
چون موسم دمیدن خورشید هفتم است
اینجا فروغ عشق و صفا موج میزند
نور خدا به صحن و سرا، موج میزند
چون وجود مقدس ازلی
شاهد دلربای لم یزلی
ای کوی تو، کعبۀ خلایق
طالع ز رخ تو، صبح صادق
ای نقطهٔ عطف آفرینش
روح ادب و روان بینش
خدا مرا ز ولای علی جدا نکند
من و خیال جدایی از او؟ خدا نکند