با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
دلا بكوش كه آیینۀ خدات كنند
به خود بیایی و از دیگران جدات كنند
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين
کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات
دست ما را برساند به دعای عرفات