ببین که با غم و اندوه بعد رفتن تو
میان معرکه ماییم و راه روشن تو
اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
بگو با من که در آن روز و در آنجا چه میدیدی؟
شهید من! میان تیر و ترکشها چه میدیدی؟
مگر نه اینکه همان طفل غزه طفل من است
چرا سکوت کنم سینهام پر از سخن است
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!