چشمان جهان محو تماشایت بود
ایثار چکیدهای ز تقوایت بود
از مکه خبر آمده داغ است خبرها
باید برسانند پدرها به پسرها
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
دیر آمدم... دیر آمدم... در داشت میسوخت
هیأت، میان «وای مادر» داشت میسوخت