خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم