باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
انگار که این فاصلهها کم شدنی نیست
میخواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها