گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
حُسنِ یوسف رفتی اما یاسمن برگشتهای!
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشتهای؟
برداشت به امیّد تو ساک سفرش را
ناگفتهترین خاطرۀ دور و برش را
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری