گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
حق روز ازل کل نِعَم را به علی داد
بین حکما حُکمِ حَکَم را به علی داد
غصه آوردهام، غم آوردم
باز شرمندهام کم آوردم
در مأذنه گلبانگ اذان پیدا شد
آثار بهار بیخزان پیدا شد
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی