سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی
آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی
خدایا رحمتی در کار من کن
به لطف خود هدایت یار من کن
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما