غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی