سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود