این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت