سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت