میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
یک پرده در سکوت شکستم، صدا شدم
رفتم دعای ندبه بخوانم، دعا شدم
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را