گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست