من شعر خوبی گفتم امّا او
از شعر من یک شعر بهتر گفت
ابرهای سیاه میگریند
باز باران و باز هم باران
ای عزّت را گرفته بی سر بر دوش
وی تنگ گرفته عشق را در آغوش
هنوز مانده بفهمیم اینکه کیست علی
برای عشق و عدالت غریب زیست علی
آن شب که دفن کرد علی بیصدا تو را
خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را
داغ تو اگرچه روز را شام کند
دشمن را زهر مرگ در کام کند
گواه سیرۀ عشق است داغداری ما
به باغبانی درد است لالهکاری ما
سبکبالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
سرّ نى در نینوا مىماند اگر زینب نبود
کربلا، در کربلا مىماند اگر زینب نبود
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی