سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند