بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
او غربت آفتاب را حس میکرد
در حادثه، التهاب را حس میکرد
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند