روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود