سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
سوختی پیشتر از آن که به پایان برسی
نه به پایان، که به خورشیدِ درخشان برسی
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری