وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را