سلام خاک رسولان! سلام ارض فلسطین!
چقدر زخم به تن داری ای ستارۀ خونین
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را