اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
در محضر عشق امتحان میدادی
گویی که به خاک، آسمان میدادی
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را