سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
این پرچمی که در همه عالم سرآمد است
از انقلاب کاوۀ آهنگر آمدهست
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را