بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی