آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی