سر تا به قدم عشق و ارادت بودی
همسنگر مردی و رشادت بودی
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
آنقدر نقش لالۀ پرپر کشیدی
تا آنکه آخر، عشق را در بر کشیدی
خاموش ولی غرق ترنّم بودی
در خلسۀ عاشقانهات گُم بودی
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده