دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم