سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
حُسنِ یوسف رفتی اما یاسمن برگشتهای!
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشتهای؟
خدایا رحمتی در کار من کن
به لطف خود هدایت یار من کن
برداشت به امیّد تو ساک سفرش را
ناگفتهترین خاطرۀ دور و برش را
اگرچه در شب دلتنگی من صبح آهی نیست
ولی تا کوچههای شرقی «العفو» راهی نیست