گم کرده چنان شبزدگان فردا را
خفتیم دو روزه فرصتِ دنیا را
دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
حُسنِ یوسف رفتی اما یاسمن برگشتهای!
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشتهای؟
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
برداشت به امیّد تو ساک سفرش را
ناگفتهترین خاطرۀ دور و برش را