سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش