صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش