تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است