سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
نه لاله بوی خوش مستی از سبوی تو دارد،
هزار کاسه از این باغ رو به سوی تو دارد
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است