غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از اوست...
فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است