چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند