از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت