از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت