از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت