از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت