باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر