فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از اوست...
فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر