هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟