و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم