سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
در محضر عشق امتحان میدادی
گویی که به خاک، آسمان میدادی
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام