شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود
دختر خورشید و ماه، زهرۀ زهرا
آن که کرامات او گذشته ز احصا
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم