شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
دختر خورشید و ماه، زهرۀ زهرا
آن که کرامات او گذشته ز احصا
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم