ایران! پر از آیینه و لبخند بمانی
همسایۀ خورشید چو «الوند» بمانی
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد